عشق را ایل و تباری
بود و
نیست' href='/last-search/?q=نیست'>نیستخوبی و لطف نگاری بود ونیستبلبلان باغ را در هجر گلنغمه زار و نزاری بود و نیستدلبری و حسن هم قیمت گرفتعاشقی و انتظاری بود و نیستدر بیابان خموش بی کرانای عجب گرد سواری بود و نیستچشمه عدل و مروّت را دگرجرعه آب خوشگواری بود ونیست بهر تسبیح و عبادت , خلق رارسم و پیمان و قراری بود و نیست
نيمه شب محراب دل را در نمازهمت پرهيزگاري بود و نيستدر رثاي قتل آن والاتبارمویه های سوگواری بود ونیسترسم شاگردی و مکتب کهنه شدحرمت آموزگاری بود و نیست
روزگاری در سیاست پیشگاناقتدار و افتخاری بود و نیستقهرمان قصه ها را کشته اندرستم و اسفندیاری بود ونیستروزها کوتاه و شب کوتاه ترچرخ گردون را مداري بود و نیستزندگي زندان و زندان , بی فروغخنده اميدواري بود و نيستشد فراموش جهان , فضل و هنراز بزرگان يادگاري بود و نيستریشه خشکیده ست و شاخه بی ثمرباغ را بانگ هزاري بود و نيست از سروش عشق می آید نفیرعشق را ایل و تباری بود ونیست + نوشته شده در جمعه پانزدهم
آذر ۱۳۹۲ ساعت 0:5 توسط سعيد پورتيمور - نفير | شعرگونه هايم براي تو..اشعارسعيد پورتيمور...
ادامه مطلبما را در سایت شعرگونه هايم براي تو..اشعارسعيد پورتيمور دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nafirpoema بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:43